شعر های انتظار - حکایت هجران
کسی با چشم های تر نمیرد
دوباره جمعه ای رد شد دعا کن
دلم تا جمعه دیگر نمیرد
به سر رسیدن این انتظار نزدیک است
به سر رسیدن این انتظار نزدیک است
خزان رسیده بشارت بهار نزدیک است
من از صدای تپش های قلب فهمیدم
که آستانه دیدار یار نزدیک است
بیا و پنجره های امید را باز کن
خراب گشتن هرچه حصار نزدیک است
به هر طریق توانی عطش به کف آور
زمان جوشش این چشمه سار نزدیک است
صدای همهمه ی ذوالفقار میگوید
طنین مرکب آن تک سوار نزدیک است
چه انتظار عجیبی
چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی !
عجیب تر که چه آسان
نبودنت شده عادت !
چه بی خیال نشستیم . نه کوششی نه وفایی.
فقط نشسته و گفتیم:
خدا کند که بیایی...
بیت های انتظار
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزی نیست
یک عمر دم از مهدی موعود زدیم
هرچه خورشید شدم ابر تو پایان نگرفت
ابرها هی متراکم شد و باران نگرفت
بی تو هر سال بهار آمد و رد شد اما
از درختان چه بگویم علفی جان نگرفت
این غزلواره تمام تب فریادش را
به جز از عطر تو و یاد شهیدان نگرفت
...
کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد
سوار صاعقه پا در رکاب خواهد شد
کدام جمعه ز تاثیر تابش خورشید
دلی که یخ زده از غصه آب خواهد شد
کدام جمعه ز عطر بهشتی گل یاس
بهار غرق شمیم گلاب خواهد شد
اول سلام
بسم رب الشهداء والصدیقین
میگن با یه گل بهار نمیشه . اما ما یه گل نرگس داریم که هزار بهار تو نگاهش ناز میکنه.
سلام . این اولین و آخرین سلام من به شماست . چون میدونم تا آخر باهام می مونید.
پس بذارید قشنگ تر سلام کنم :
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام