گوشه نشین - حکایت هجران

السلام ایها القائم المنتظر

السلام ایها القائم المنتظر

السلام ای جهاندار والا گهر

این تویی آخرین کوکب زهروی

این تویی صف شکن حیدر ثانوی

مهدیا بی تو زار و پریشان شدیم

عادلا خسته از جور دوران شدیم

مهدیا برقع از روی ماهت فکن

پرده ی غیبت از چهره بالا بزن

السلام السلام الامان الامان

السلام ایها القائم المنتظر


یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو

 یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو

ای آفتاب من همه چیزم فدای تو

یک شب بیا به ما برسد با اذان صبح

از پشت بام مسجد کوفه صدای تو

زحمت اگر نبود مرا هم دعا کنید

شاید که باز شود گره ام با دعای تو

غیر از همین دو قطره ی اشکی که مانده بود

چیزی نداشتم که بیارم برای تو

ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم

شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو

از من مرا بگیر و خودت را به من بده

 من را غریب کن که شوم آشنای تو

با این همه کرامت چشمت عجیب نیست

کارش به التماس کشیده گدای تو

آقا بیا

 

 


ما معتقدیم عشق سر خواهد زد


ما معتقدیم عشق سر خواهد زد

بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه نور

سوگند به زخم های سرشار غرور

آخر شب سرد ما سحر میگردد

مهدی به میان شیعه بر میگردد

عشق سر خواهد زد


بشارت

ای دل بشارت میدهم

خوش روزگاری میرسد

یا درد و غم طی میشود

یا شهریاری میرسد

ای منتظر غمگین مشو

قدری تحمل بیشتر

گردی به پا شد در افق

گویی سواری میرسد

عجل علی ظهورک


امید قلب ما روزی زراه دور می آید

کسی آرام می آید

نگاهش خیس عرفان است

قدم هایش پر از معنا

دلش از جنس باران است

کسی فانوس بر دستش

به سان نور می آید

امید قلب ما روزی

ز راه دور می آید

عجل علی ظهورک

 

 


گنجشکان خسته

دستان باغ بوی زمستان گرفته اند             

گنجشکان خسته غم نان گرفته اند

چوپان بیا که گرگ بر این گله می وزد                  

سگ ها گلوی بره به دندان گرفته اند

ای آخرین سپیده بیا و طلوع کن                     

چشمانمان بهانه ی باران گرفته اند

آقا بیا


من گل نرگس برایش چیده ام

        خواهد آمد ای دل دیوانه ام       

اوکه نامش با زبانم آشناست

      من گل نرگس برایش چیده ام     

 باورم کن خواهد آمد با وفاست

       نذر کردم  لحظه ای تنگ غروب     

 قدر یک شب اشک نیلی ریختن

     بر سر هر سفره ی شهر خیال    

صد چراغی از نگاه آویختن


او منتظر است

عمریست که از حضور او جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبری ماندیم


نمیابم نشانت را

به دنبال تو میگردم نمیابم نشانت را

بگو باید کجا یابم مدار کهکشانت را

تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست

بیابان تا بیابان جسته ام رد نشانت را

 

متی ترانا ونراک

 

 

 

 


دو بیتی محرم

دلم را خانه غم آفریدند

مرا با درد با هم آفریدند

زسرتا پای من اندوه بارد

مرا مثل محرم آفریدند


<      1   2   3      >